ميگن تا وقتي که چيزي رو نديدي يا حس نکردي فقط يه غصه داري
-----------------------------------------------
برای همیشه امروز دور اسمت خط كشیدم
با همه بدی و خوبی دیگه از تو دل بریدم
تو برام فقط یه خوابی كه تو چشمام خونه داره
توئی اون قصه ی كهنه كه برام فایده نداره
دلم عاشقت نمیشه اینو خوب بدون همیشه
كه من از آهن و سنگم ولی تو از جنس شیشه
راه ما باهم یكی نیست ما زمین و آسمونیم
برو از دلم جدا شو نمیشه باهم بمونیم
برو با خاطره ی خوش از من خسته جدا شو
اینه تقدیر من و تو گریه بسه بی صدا شو
گریه بسه بی صدا شو
اولين روز که چشمامو وا کردم ديدم يکي کنارم نشسته
داشت به چشمام نگاه ميکرد بهش گفتم تو کي هستي؟
گفت: من پيشت ميمونم ولي بهت نميگم کي هستم
گفتم : تا هميشه پيشم ميموني
گفت : آره
گفتم : باهام بازي ميکني؟
گفت : نه
گفتم : واسه چي؟
گفت : من فقط پيشت ميمونم ولي کاري واست نميکنم
من هم گريه کردم اومد اشکامو پاک کرد
گفت : هنوز گريه نکن
گفتم : واسه چي؟
گفت : هنوز وقتش نرسيده
من هم بيشتر گريه کردم
مامانم اومد منو بغل کرد
اون گفت : ميدوي اين کيه ؟
گفتم : نه
گفت : اين مادرته
گفتم : مادر چيه؟
گفت : مادر دلسوز ترين فرد دنياست خيلي هم دوست داشتنيه
گفتم : باهام بازي ميکنه؟
گفت : آره
گفتم : من مادر رو بيشتر دوست دارم تا تو
گفت : ولي...
گفتم : ولي چي؟
گفت : اون تو رو تنها ميزاره
گفتم : نه اون منو دوست داره تنهام نميزاره
گفت : تنهات ميزاره
منم دوباره گريه کردم ديدم يکي اومد دست رو سرم کشيد
اون گفت : اين رو ميشناسي؟
گفتم : نه
گفت : اين پدرته
گفتم : پدر
گفت : آره
گفتم : اين کيه ؟
گفت : اين مهربان ترين فرد دنياست خيلي هم دوستت داره
گفتم : باهام بازي ميکنه؟
گفت : اره ولي آخر تنهات ميزاره
گفتم : تو دروغ ميگي اون منو دوست داره
ديدم يکي اومد بالاي سرم دستامو گرفت و يه بوس به دستام داد
گفت : ميدوني اين کيه؟
گفتم : نه
گفت : اين خواهرته
گفتم : خواهر
گفت : آره خواهر ، هم راز ، هم درد ، هم بازي
گفتم : اين پيشم ميمونه
گفت : نه اين هم تنهات ميزاره
گفتم : آخه چرا؟ اون که منو دوست داره
گفت : همه دوستت دارن اما فقط من پيشت ميمونم و تنهات نمي زارم
گفتم : نه
وبعد ديدم يکي اومد بغلم کرد و باهام بازي کرد
گفت : ميدوني اين کيه ؟
گفتم : اين همونيه که منو تنها نمي زاره
گفت : نه اون هم تو رو تنها ميزاره
گفتم : نه نه نه
گفت : اون برادرته دوست داره هر چي ميخواي واست مياره ولي بهش دل نبند
گفتم : چرا؟
گفت : تنهات ميزاره
بعد روزها گذشت سال ها گذشت تا من بزرگ شدم و با آدم هاي ديگري آشنا شدم
ولي اون همش مي گفت اونها تو رو تنها ميزارن
تا روزي که....
مگه تو نبودی که میگفتی دنیا بی تو واسم معنایی نداره
پس چی شد؟
میگفتی زنده موندن واسم محاله دروغ بود همش؟!!!
نمیشه.اگه فریادم بزنم باز کمه که بگم نفرین به تو و عشقت
تو عاشقی من به گورستان عشق سپرده شدم
توی اسمون دنیا هر کسی ستاره داره
چرا وقتی نوبت ماست اسمون جایی نداره
واسه من تنهایی درده درد هیچکس و نداشتن
هر گل پژمرده ای رو تو کویره سینه کاشتن
دیگه باور کردم این رو که باید تنها بمونم
تا دم لحظه مردن شعر تنهایی بخونم
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2