خزان بنشست و گل با بادها رفت / چه آسان ميشود از يادها رفت . . .
پيري آن نيست که بر سر يزند موي سفيد / هر جواني که به دل عشق ندارد ، پير است . . .
بوي يوسف ميدهد پيراهنت ، پير کنعانم براي ديدنت . . .
گل يخ در زمستان تو هستم / اسير ناز چشمان تو هستم
مرا پرپر مکن با بي وفايي / که من مشتاق ديدار تو هستم . . .
از دوست چه ميماند در آينه فردا / جز حرف دل انگيزش ، جز خاطره اي زيبا . . .
در سکوت دادکاه سرنوشت / عشق بر ما حکم سنگيني نوشت
گفته شد دل ها از هم جدا / واي بر اين حکم و اين قانون زشت ؟!
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2